نظریه تکامل داروین یا نظریه تکامل مولانا؟

اغلب به اشتباه داروین را پیشگام نظریه تکامل دانستند در حالی که مطمئناً لامارک و مولانا در این باره بر او تقدّم دارند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از مهر، مولیادی کارتانگارا، استاد فلسفه اسلامی دانشگاه اسلامی جاکارتا از کشور اندونزی، در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران حاضر شد و به بحث و تبادل‌نظر با رئیس، معاون پژوهشی و مدیر گروه ادیان و عرفان مؤسسه پرداخت.

پروفسور کارتانگارا در این نشست به ارائه یک سخنرانی با عنوان «نظریه تکامل از منظر مولانا، صدرا و داروین» و به زبان انگلیسی پرداخت. وی سخنرانی انگلیسی خود را با اشاراتی به جایگاه کلیدی «عشق» در اندیشه مولانا آغاز کرد و گفت: وقتی مولانا این نیروی اساسی را «عشق» می‌نامد، البته این کار را عمداً انجام می‌دهد. او با این نامگذاری می‌خواهد به ما بفهماند که عشق به جهان و حرکت آنْ جهت یا مقصد خاصّی داده است که باید به سوی آن حرکت کند و آن را نادیده نینگارد. بنابراین چگونگی تکامل جهان از سطح پایین به سطح بالاتر را می‌توان در اشعار مولانا به وضوح دریافت.

وی ادامه داد: به نظر مولانا، ابتدا انسان به اقلیم غیرآلی آمد و از حالت غیرآلی به حالت نباتی درآمد. سال‌های بسیاری در حالت نباتی زندگی کرد و چون از حالت نباتی به حالت حیوانی رسید، حالت نباتی هرگز به یادش نبود. و چنین گرایشی مانند تمایل نوزادان به مادرشان می‌ماند که نوزاد راز تمایل خود به شیر خوردن را نمی‌داند. در نهایت هم آفریدگار انسان را از حالت حیوانی به سوی انسانیت هدایت کرد. بدین‌ترتیب آدمی از اقلیمی به اقلیم دیگر (از یک جهان هستی به جهان دیگر) پیش رفت تا اینکه اکنون باهوش، خردمند و توانا شده است.

کارتانگرا در ادامه، به مقایسه آرای مولانا و ملاصدرا در باب تکامل پرداخت و اضافه کرد: مولانا به لحاظ فلسفی توضیح نداده است که دگرگونی و استعلای فوق به چه طریقی به وقوع می‌پیوندد. امری که چند قرن بعد توسط ملاصدرا عملی شد. بنا به آرای صدرا، هر حرکت یا تغییری مستلزم حرکت جوهری است. این حرکت، یک پدیده جهانی است و در هر چیزی نفوذ می‌کند. کل جهان‌های فیزیکی و حتی روحی یا مثالی که تا کهن‌الگوهای تغییرناپذیر یا نورانی امتداد می‌یابند در حرکت یا وجود دائمی هستند. تردیدی نیست که این دیدگاه با نظریه مولانا مطابقت دارد که جهان هستی یک سیر تکاملی طولانی را طی کرده و پس از مرگ انسان نیز متوقف نمی‌شود. ملاصدرا نیز مانند مولانا معتقد است که این حرکت تکاملی در سطح انسانی ختم نمی‌شود، بلکه در مراتب نفسانی، مثالی و حتی کهن الگویی تا رسیدن به حضور الهی، ادامه خواهد داشت.

این استاد دانشگاه در ادامه سخنرانی خود را به مقایسه نظرات مولانا و چارلز داروین (۱۸۰۹-۱۸۸۲)، که در دنیا به خاطر نظریه‌اش در مورد تکامل شناخته شده است، اختصاص داد. به باور کارتانگرا، اغلب به اشتباه داروین پیشگام این نظریه دانسته شده است، در حالی که مطمئناً لامارک و مولانا در این باره بر او تقدّم دارند. به نظر پروفسور کارتانگرا، داروین اساساً نظریه مولانا را -که بر اساس یک ادراک عرفانی بیان شده- با استفاده از مستندات تجربی ارائه کرده است.

کاتانگرا افزود: با وجود این ارتباط مثبت بین آرای مولانا و داروین، دیدگاه آنها در مورد برخی جنبه‌های خاص از این تحول، اساساً متفاوت است. حداقل چهار مورد وجود دارد که در آنها تفاوت‌ها را درمی‌یابیم. اولاً، داروین تکامل را تنها در سطوح بیولوژیکی مورد بحث قرار می‌دهد. بنابراین، گستره تکاملِ مولانا از داروین فراخ‌تر است، زیرا نه‌تنها در سطح فیزیکی بلکه در سطوح غیرفیزیکی نیز از «تکامل» صحبت می‌کند.ثانیاً، داروین معتقد بود که این قانون «انتخاب طبیعی» است که نتیجه تکامل بیولوژیکی است. با این حال، برای سخنران حاضر واقعاً روشن نیست که آیا این انتخاب طبیعی واقعاً «قدرت» است که این تکامل بیولوژیکی را به وجود آورده است یا صرفاً «مکانیسمی» است که از طریق آن تکامل رخ داده است. در مورد مولانا، نیروی اساسی که مسئول تحول در جهان بوده، عشق است. به گفته او این عشق است که باعث تکامل جهان در سطوح مختلف (کیهانی، زمین‌شناختی، زیستی، ذهنی و حتی معنوی) شده است. مولانا گفت: عشق عامل حرکت در عالم ماده است. زمین و آسمان به‌واسطه عشق می‌چرخد. عامل رشد در نبات و حرکت در موجودات ذی‌شعور است. همچنین محبت است که باعث رشد گیاه می‌شود و همچنین عشق است که حیوان را به حرکت در می‌آورد و تکثیر می‌کند.ثالثاً، در نظریه داروین، این قدرت بنیادی کور و تصادفی است. به نظر او، همه موجودات ارگانیک، از جمله انسان محصول شانس کور هستند. اما در نظریه مولانا، تکامل مقصد مشخصی دارد و تکامل در سطح انسان متوقف نخواهد شد. به گفته مولانا، این تکامل، تا رسیدن به هدف خود، یعنی اتحاد با خداوند، بسیار فراتر از قلمرو بشری، به حرکت خود ادامه خواهد داد.

این استاد فلسفه اسلامی گفت: آخرین (چهارمین) تفاوت این است که به گفته داروین، تکامل فقط در سطح فیزیکی رخ می‌دهد. او حتی به عمد آن را از هرگونه رابطه با قدرت‌ها یا واقعیت‌های متعالی (مانند خدا و فرشتگان) جدا می‌کند. برای او این خدا نیست که باعث شده چیزهای ارگانیک از حالت‌های پایین‌تر به حالت‌های برتر و بهتر تبدیل شوند، بلکه انتخابِ طبیعی است. اما از نظر مولانا این تکامل مستلزم وجود خداوند به عنوان شرط اصلی تکامل در این جهان است که بدون او نمی‌توان تکاملی را تصوّر کرد. زیرا اگر تکامل ناشی از عشق باشد، عشق به معشوق نیاز دارد. یعنی خدایی که بدون او عشق هرگز وجود نداشت. خداوند از نظر او عامل و علت غایی آن است. او مبدأ و همچنین محل بازگشت همه چیزهایی است که در جهان هستی وجود دارد. بنابراین، در مقایسه با نظریه داروین، نظریه تکامل مولانا با آموزه‌ها یا اصول دینی سازگارتر است.

۱۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۰
کد خبر: 36094

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha